May^zahraMay^zahra، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره
داداش علی^^داداش علی^^، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره
داداشی محمد^^داداشی محمد^^، تا این لحظه: 7 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره
sisters^^mohaddese  دختر عمه جانمsisters^^mohaddese دختر عمه جانم، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره
زینب دختر عمه مهربون من^^زینب دختر عمه مهربون من^^، تا این لحظه: 19 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره
ساجده دختر عموی عزیزم^^ساجده دختر عموی عزیزم^^، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره
خانم فاطمه دختر عمه ی مهربونم^^خانم فاطمه دختر عمه ی مهربونم^^، تا این لحظه: 23 سال و 26 روز سن داره
حانیه دختر عموی خوش قلب من^^حانیه دختر عموی خوش قلب من^^، تا این لحظه: 22 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره
sisters^Arefe رفیق مهربون منsisters^Arefe رفیق مهربون من، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره
رفیق عزیزم زهرا جونم^^رفیق عزیزم زهرا جونم^^، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره
رفیق خوبم بیتا جونیم^^رفیق خوبم بیتا جونیم^^، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره
دوست عزیزم نرگس جانم^^دوست عزیزم نرگس جانم^^، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه سن داره
سارای عزیزم رفیق مهربونم^^سارای عزیزم رفیق مهربونم^^، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره
دوستم فائزه جانم^^دوستم فائزه جانم^^، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره
نگار دوست درس خون من^^نگار دوست درس خون من^^، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره
حنانه جانم^^حنانه جانم^^، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره
ستایش جانم^^ستایش جانم^^، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه سن داره
سحر ناز جانم^^سحر ناز جانم^^، تا این لحظه: 14 سال و 3 روز سن داره
کیان کوچولو^^کیان کوچولو^^، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره
سینا کوچولو^^سینا کوچولو^^، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره
دانیال کوشولوم^^دانیال کوشولوم^^، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره
ساره جونیم^^ساره جونیم^^، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره
امیر حسین کوچولو^^امیر حسین کوچولو^^، تا این لحظه: 7 سال و 5 ماه و 25 روز سن داره
فاطمه سادات اجی امیر حسین^^فاطمه سادات اجی امیر حسین^^، تا این لحظه: 3 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره
وبلاگ من از اولین وبلاگ^^وبلاگ من از اولین وبلاگ^^، تا این لحظه: 3 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره
بابا جونم^^بابا جونم^^، تا این لحظه: 44 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره
مامان مهربونم^^مامان مهربونم^^، تا این لحظه: 39 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره
مهدیه دختر داییم^^مهدیه دختر داییم^^، تا این لحظه: 22 سال و 20 روز سن داره
فرزانه دختر داییم^^فرزانه دختر داییم^^، تا این لحظه: 20 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره
غزل جانم دوست مجازیم^^غزل جانم دوست مجازیم^^، تا این لحظه: 17 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره
علی کوچولو^^علی کوچولو^^، تا این لحظه: 3 سال و 14 روز سن داره
زینب جانم^^زینب جانم^^، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره
فرزانه جانم^^فرزانه جانم^^، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره
زهرا سادات قشنگم^^زهرا سادات قشنگم^^، تا این لحظه: 2 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره
مشکات کوچولو^^مشکات کوچولو^^، تا این لحظه: 3 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره
حسنا جانم^^حسنا جانم^^، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره
یاسمین جانم دوست مجازیم^^یاسمین جانم دوست مجازیم^^، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره
یاسمین قشنگم^^یاسمین قشنگم^^، تا این لحظه: 16 سال و 5 روز سن داره
صبا جانم دوست مجازیم^^صبا جانم دوست مجازیم^^، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره
درسا کوچولو^^درسا کوچولو^^، تا این لحظه: 2 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره
رضوانه کوچولو^^رضوانه کوچولو^^، تا این لحظه: 3 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره
دومین علی کوچولو^^دومین علی کوچولو^^، تا این لحظه: 2 سال و 8 ماه سن داره
مبینا جانم^^مبینا جانم^^، تا این لحظه: 10 سال و 24 روز سن داره
فاطمه کوچولو^^فاطمه کوچولو^^، تا این لحظه: 2 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره

خاطرات پرتقالی یک دختر^^

این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست...!

خاطران این چند روز^^

1400/5/14 12:34
نویسنده : zahra
196 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام عشقای من

امیدوارم خیلی خیلی خوب باشید

من اومدم با پست تیزهوشانم

خب همونطور که میدونید 20 خرداد ازمون بود و خاطره شو در پستای قبلی نوشتم

اول گفتند نتایج اواخر  تیر میاد

بعد گفتن اوایل مرداد

بعد گفتن اواسط مرداد

یعنی مارو کشتن

12 مرداد ما از صبح رفتیم خونه مامانی

اونجا مامان فهمید جوابا اومده

ولی چون تجمع زیاد بود سایت بالا نمیاورد

خلاصه نفهمیدم تا نماز خوندیم و نهار خوردیم و خوابیدن و

وقتی من داشتم تبلت بازی میکردم مامان گفت زهراااا قبول شدیییی اونم فرزانگان

یعنی میتونم بگم ذوق مرگ شدم ازین خبر

بابا هم تبریک گفت و منم یکم گریه کردم

سریع به عارفه گفتم و یه عالمه باهم جیغغغ زدیم

البته عارفه که اصن ازمون نداد بود

بعد منم کلی خوشحاللل

عصر مامانی و مامان رفتن بیرون

وقتی اومدن با بستنی اومدن

هرکی 2 اسکپ بستنی ایتالیایی که طعمای همه مثل بقیه بود

طعم اسپیتامن و کیک پسته

اسپیتامن فوق العاده خوشمزس

جاتون خالی عسقام

بعدم رفتیم خانه و بعدشم وضعیت زد و گاندو دیدم

بعدم شام خوردیم و خواب

ولی من با این اتفاق به بزرگی شهدا خیلی ایمان قوی تری پیدا کردم

چون من 19 خرداد با بیتا رفته بودم پارک

بعد چون نزدیک انتخابات بود جشن و اینا بود

اونروز هم سفره شهدا پهن کرده بودند

که یه حاجیه خانمی 11 تا شهید داشته همسرش و بچه های و نوه هاش

بیشترشون هم شهیدان اسحاقی بودند که زهرا میشناخت

بیتا گفت من نمیام ولی من نشستم

اول از همه دعا کردم سر جلسه ارامش داشته باشم

وقت کم نیارم

و قبول شم

و واقعا سر ازمون ارامشی داشتم که حتی سر امتحان هدیه ها نداشتم

و اینکه دفترچه اول مقل همیشه 60 سوال بود ولی با 15 دقیقه بیشتر که من برا همینش استزرس داشتم

ولی درست شد و 60 دقیقه 60 سوال شد

اصلا هم وقت کم نیوردم

و اینکه مدرسه ای میخواستم قبول شدم

شب هم که میخواستم بخوابم اینا رو با خودم زیر پتو گفتم و گریه کردم

شهدا شرمنده ایم

خب ادامه

دیروز هم کلاس مقر داشتم و شوق داشتم برم به یاسمین بگم

چون یاسمین یه سال ازم بزرگ تره و اونم تیزهوشان فرزانگان هس

چه بشه با اون تو مدرسههه واییی

کلاس مقر که تموم شد رفتیم مامان بیرون

و من چمد تا خرید کردم

مغازش خیلی جیگر بود خیلی خوشگل بود

انواع کیف کوله و کیف دستی و جامدادی و کیف پولای فانتزی با طرحای قشنگم

یه عالمه پیکسل و ساعت و دستبند و کش گوگولی

بالاش هم یه عالمه پلنر و دفترچه و دفتر و جوراب و شمع یه عالمه چیزای دلبر

وقتی هم اومدیم خونه محدثه اومده بود

بعد هم ساجده اومد

و اینم بگم ساجده مدرسه اسحاق حسینی قبول شد و همینطور دختر خالش فاطمه

که من میشناسمش کلاس اول هم کلاسی بودیم و خونشون کنار خونه ما بود

من دوست داشتم فرزانگان قبول شم هم یاسمین هم اینکه بهتر بود و اینکه به ما نزدیک تر بود و جاش هم بهتر بود

این کتابارو دوشنبه گرفتم

ادواردو نیستم و قدرت پنهان من که بخاطر درس بود

اون خوشنویسی هم برای کلاس و تولد دزر توکیو که قبلا گذاشته بودم

اون روز خونه مامانی ادوارد نیستم رو یک ساعت نیم خوندم و تولد درتوکیو هم با 102 صفحه بلند 2 روزه خوندم

دیروز هم ادواردو نیستم و تولد در توکیو و قدرت پنهان من و ادواردو رو بردم پس دادم

و تولد در لس انجلس و شهید علم گرفتم

اینم بگم تولد در توکیو فوق العاده قشنگ بود حتما بخونین

اگرم نمیتونین براتون میزارم

درباره یه دختر ژاپنی که بودایی بودند و از طریقی با اسلام اشنا میشه و شیعه میشه و اینترنتی با یه مرد عقد میکنن

بعدم دختره میاد ایران و باهم میرن قم و مشهد و کربلا و اخرش هم شکر خدارو میکنه

اسم دختره اتسوکو هست

حتما بخونین

و اینکه خانممون هم حاج قاسم 1 و 2 رو برای درس داد

دیروز هم کلاس تفکر بود و تعجب من از چیزایی که تا حالا نشنیده بودم

عالی بود

مثلا اینکه اهن از هوا نازن میشه

و اینکه یه ابر 300 هزار تن وزن داره و نمیفته

اهن ها هم توی ابر خورشید های سرخ ساخته میشن

و اگر اهن ها نباشه ما نمیتونیم نفس بکشیم و کلی چیز دیگه اینا خلاصه اس

و کتاب جدیدا

اینم عکسا

مرسی مهربونام برای نگاهتون

خدانگهدارر

پ ن امروز مورخ 14 مرداد 1400 ساعت 12 و 31 دقیقه اس

زهرا تا این لحظه 12 سال و 6 ماه و 3 روز سن دارد

زهرا سادات تا این لحظه 20 روز سن دارد

پسندها (3)

نظرات (1)

زهرا‌بانوزهرا‌بانو
14 مرداد 00 13:04
ایشالا همیشه موفق باشی زهرا جونی
zahra
پاسخ
ممنونم و همچنین مهربونم